-
یکشنبه 26 شهریور 1396
-
10:41
-
1325 بازدید
آموزش نشانه خوا
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود.
یه روز بارانی و سرد حرف (خ)و حرف (ا) تصمیم می گیرند که به خانه ی خواهرشان که در روستایی دیگر بود،بروند در مسیر که از کوچه باغ ها می گذشتند ،پشت یه تخته سنگ صدای ناله ای را شنیدند.
برگشتند و پشت تخته سنگ را نگاه کردند. حرف (و) را دیدند در حالی که از شدت سرما و باران رمقی در بدن نداشت. به او گفتند (و) این جا چکار می کنی گفت من زمانی که هوا مناسب بود بدون چتر و لباس گرم برای گردش از شهرک الفبا بیرون آمدم و این جا دچار باران و سرما شدم و حالا از شما می خوام که به من کمک کنید تا نجات پیدا کنم و اگر شما به من کمک نکنید از سرما و باران همین جا تلف می شم.
حرف (خ) و (ا) گفتند که ما داریم میریم خانه ی خواهرمان و نمی تونیم تو رو با خودمون ببریم چرا که خانه ی خواهرمان کوچک است و حتما برای مهمان ناخوانده ای چون تو تهیه ی غذا ندیده است.
حرف (و) از اونا خواهش کرد تا او را با خود ببرندو گفت اگر او نو نبرند اون جا تلف می شه.
حرف (خ) و (ا) فکری کردند و گفتند ما تو رو با خودمون می بریم ولی به یه شرطی که ما تو رو وسط خودمون قرار می دیم و اصلا نباید صدات دربیاد و اگر صدات دروآمد ما دیگه تو رو نمی بریم و ازش خواهش کردند که جاهایی که اونا میگن اصلا صداش در نیاد مثل کجاها:
ازش خواهش کردند .
پیش خواهر صدات در نیاد.
موقع خواب تو تخت خواب صدات در نیاد.
موقع کتاب خواندن صدات در نیاد.
و با مثال هایی از این دست و به زبان بچه ها این درس را تدریس کرده و کلمات جدید درس را می نویسیم.